تجربه های متفاوت دانشجویی از روزهای کرونا
به گزارش مجله یافان، در ووهان خیلی مراقبت جدی بود. وقتی قرنطینه اعلام شد، همان اوایل مردم به خروجی های شهر هجوم بردند اما بعد مجبور شدند رعایت نمایند ولی در ایران مراقبت ها کمتر است. مثلاً کمتر کسی ماسک می زند یا دستکش می پوشد و هنوز خیلی ها بیماری را جدی نگرفته اند. حتی بعضی میانسالان از من می پرسند واقعاً این مریضی خطرناک است؟ استرس نداشتن خوب است اما جدی نگرفتن بیماری هم خطرناک است.
به گزارش مجله یافان، ترانه بنی یعقوب، گزارش نویس در روزنامه ایران نوشت: نمی دانم کرونا از زندگی شما چه چیز متفاوتی ساخته، یعنی چقدر باعث شده شما تجربه های متفاوتی را از سر بگذرانید؟ شاید یکسره خانه نشین شده و خودتان را قرنطینه نموده اید. شاید هم باعث شده دور از محیط کار بمانید و توی خانه کار کنید و زمان بیشتری را با خانواده بگذرانید. شاید هم سبک جدیدی از زندگی را برای خودتان تعریف نموده اید؛ سبکی متفاوت با زندگی پیش از کرونا. هر چه هست می دانم روزهای متفاوتی را تجربه می کنید. روزهایی که دیر یا زود بالاخره تمام می گردد و چه خاطره جمعی که از آن باقی نخواهد ماند.
در این گزارش پای حرف های کسانی می نشینم که هر کدام یک جور متفاوتی روزهای شیوع کرونا را می گذرانند.
مریم، دانشجوی رشته جامعه شناسی احساس می نماید این روزها واقعی نیست و او مشغول تماشای یک فیلم است و انتظار دارد هر لحظه فیلم تمام گردد و او به زندگی عادی اش برگردد. یکسره با خودش فکر می نماید بعداً می توانم تمام اتفاقات این روزها را برای بچه هام تعریف کنم. همان طور که مادربزرگش از روزهای وبا و بیماری های سخت برایش تعریف نموده است. گاهی در خصوص احساسش از این روزها گوشه ای می نویسد تا بعدها فراموش شان نکند. هرچند مطمئن است که از روزهای کرونا کلی فیلم ساخته می گردد و کتاب ها از آن منتشر خواهد شد و چرا او خالق یکی از این آثار نباشد؟
سینا صفاوردی، در ووهان چین دانشجو بود. او کرونا را در دو جغرافیای کاملاً متفاوت تجربه نموده: راستش این که ما از آنجا آمدیم و حالا اینجا هم مریضی زیاد شده، اذیت نماینده است. یعنی واقعاً برایمان سخت است چون مجبوریم خودمان را توی خانه قرنطینه کنیم. البته اینجا قرنطینه اجباری نیست و آنجا اجباری بود. الان بیشتر مبتلاهای شهر ووهان در حال بهبودی اند اما در ایران تازه شیوعش جدی شده و این ناراحت نماینده است. کلاس های ما دارد کم کم آغاز می گردد و ممکن است تا یک ماه آینده ووهان پاکسازی گردد اما با این شرایط ما از کلاس ها عقب می مانیم.
سؤالی که این روزها خیلی از سینا می پرسند، این است که شما چه کردید که در ووهان به کرونا مبتلا نشدید: به همه می گویم تا می توانید رعایت کنید. حتی به خیلی ها می گویم لازم نیست کامل خودتان را قرنطینه کنید اما برای هر چیزی هم بیرون نروید. اگر هم بیرون رفتید حتماً ماسک بزنید، دستکش دست کنید و وقتی به خانه برگشتید، خودتان را ضدعفونی کنید یا حمام بروید. راستش دائم اینها را شرح می دهم.
از سینا درباره تفاوت های مراقبتی در چین و ایران هم خیلی سؤال می گردد. او در این باره می گوید: آنجا خیلی مراقبت جدی بود. وقتی قرنطینه اعلام شد، همان اوایل مردم به خروجی های شهر هجوم بردند اما بعد مجبور شدند رعایت نمایند ولی در ایران مراقبت ها کمتر است. مثلاً کمتر کسی ماسک می زند یا دستکش می پوشد و هنوز خیلی ها بیماری را جدی نگرفته اند. حتی بعضی میانسالان از من می پرسند واقعاً این مریضی خطرناک است؟ استرس نداشتن خوب است اما جدی نگرفتن بیماری هم خطرناک است.
یکی دیگر از دانشجویان که از ووهان برگشته و نمی خواهد اسمی از او در این گزارش آورده گردد، می گوید: راستش همه این ماجراها برای ما که دو بار تجربه اش می کنیم سخت تر و خسته نماینده تر است. ما دو هفته هم اینجا قرنطینه بودیم تا برگه سلامت بگیریم. آنجا هم خیلی حس بدی داشتیم؛ این که هم در غربت بودیم و این که فکر می کردیم در بدترین جای دنیا گیر نموده ایم. اینجا هر چه هست خانه خودمان است و از طرفی هم مثل وقتی که چین بودیم تنها کشور درگیر با کرونا نیستیم. این را هم بگویم که کلی فحش و بد و بیراه قبل و بعد از ورود به ایران شنیدیم؛ در حالی که پیش از ورود ما انگار ویروس وارد شده بود. این روزها مجبورم به همه درباره این که آنجا چه خبر بود شرح بدهم. راستش آنجا 60 میلیون نفر را قرنطینه کردند تا زنجیره انسانی انتقال کرونا متوقف گردد ولی اینجا این طوری نیست. قرنطینه در چین هم یک مرتبه نبود. یعنی یک شبه نبود؛ اول حضور در تجمعات ممنوع شد، بعد وسایل حمل و نقل عمومی تعطیل شدند، بعد هم وسایل نقلیه شخصی چه شب و چه روز نمی توانستند بیرون بیایند. چند روز هم به مردم فرصت خرید وسایل مورد احتیاج را دادند بعد هم دستور دادند کسی از خانه بیرون نیاید. مردم آنجا خیلی ترسیده بودند چون هر روز تعداد زیادی می مردند. اینجا مردم هنوز آن ترس را احساس نمی نمایند. در چین یک مسأله مهم خارجی ها و دانشجوهای خارجی بودند؛ یک سری خارج از خوابگاه و یک تعداد هم داخل خوابگاه ها بودند که برای چند روز خوراکی داشتند و بعد از آن هم دانشگاه برایشان ظهر و شب آب و غذا می برد. چون هیچ کس اجازه خارج شدن از خوابگاه نداشت. برای همین این روزها خیلی به دانشجوهای خارجی فکر می کنم. امیدوارم مسئولان ما هم به فکر آنها باشند چون اگر برگردند به کشورشان و بگویند ما با آنها خوب رفتار نکردیم، خیلی اثر بدی خواهد داشت.
پسر افغانستانی که در ایران دانشجو است هم روزهای کاملاً متفاوتی را از سر می گذراند: تازه از فوق لیسانسم دفاع نموده بودم و منتظر بودم کارهای اداری ام را انجام دهم و برگه خروج بگیرم و برگردم کشور خودم که خبر دادند کرونا شیوع پیدا نموده. یکدفعه دانشگاه ها تعطیل شد و گفتند باید خوابگاه را ترک کنید. همه دانشگاه ها این طور نبود اما دانشگاه ما گفت باید بروید. مثلاً دانشگاه تربیت مدرس گفت که همه بجز دانشجویان اتباع خارجی باید خوابگاه را ترک نمایند. خلاصه یک هفته خانه دوستان بودم تا این که خوابگاهی را در کرج به ما اختصاص دادند. الان از یک طرف باید نگران خودم باشم که بیمار نشوم از آن طرف دنبال کارهای برگشت باشم که ممکن نیست. نه هواپیمایی هست که ما را برگرداند، نه دانشگاه باز است که کارهای اداری ام را انجام بدهم.
دیگر همکلاسی او هم که اهل کشور سوریه است، تجربه تقریباً مشابهی را از سر می گذراند: اولش به ما گفتند باید خوابگاه را ترک کنید. آب و برق قطع شد و غذا هم نمی دادند. فکر نکردند دانشجوی خارجی کجا باید برود؟ خروج هم به همین راحتی ها نیست، چون دانشجویی که باید برود احتیاج به برگه خروج دارد و... بالاخره چند روز گذشت و خوابگاه متأهلی کرج را به ما دادند. فعلاً هم که سازمان امور دانشجویان تعطیل است. از آن طرف هم که هموطنان مان نگران هستند ما ناقل بیماری باشیم؛ خلاصه این که شرایط عجیبی شده. من خودم ترجیح می دهم در این شرایط ایران بمانم و این روزها را بگذرانم تا این که این طوری بخواهم به کشور خودم برگردم.
رویا کارمند است و این روزها مثل همه کارمندها زندگی مشابهی دارد. او می گوید صبح که از خواب بیدار می گردد، همین که یادش می آید چقدر باید اصول بهداشتی را رعایت کند، غصه اش می گیرد: آرزو می کنم می توانستم مثل همه روزهای قبل بی دغدغه لباس بپوشم و بیرون بروم. راحت سوار تاکسی، مترو یا اتوبوس و بی آرتی شوم. بعد وقتی می روم سر کار چای برای خودم بریزم و بعد از این که دستم را شستم، دستم را راحت توی قندان کنم و قند بردارم و با همه همکارها راحت سلام و احوالپرسی کنم. راستش این روزها انگار بیشتر قدر دلخوشی های کوچکم را می دانم. معاشرت ها، رفت وآمدهای ساده، قدم زدن بی دغدغه در خیابان و... من مطمئنم همه این روزها می گذرد و از همه شان خاطره و لبخندی برایمان می ماند؛ به شرط این که همه با هم کوشش کنیم این روزها را پشت سر بگذاریم.
این روزها همه ما تجربه متفاوتی را پشت سر می گذاریم؛ روزهایی که تحمل شان سخت است؛ چه برای آنهایی که خود را قرنطینه نموده اند؛ چه آنهایی که بیمارند و چه آنهایی که عزیزی از دست داده اند. در این میان خیلی های دیگر هم مجبورند با هزار و یک مشکل مالی دست به گریبان باشند و... اما روزی این روزها خواهد گذشت و خاطره ای جمعی خواهد شد؛ روزی که دور نیست.
منبع: خبرگزاری ایسنا